معنی دهان پرنده

حل جدول

دهان پرنده

منقار، نوک

لغت نامه دهخدا

دهان

دهان. [دَ] (اِ) فم. (دهار) (ترجمان القرآن). جوفی که در پایین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت می کند. (ناظم الاطباء). قسمت مقدم و فوقانی لوله ٔ گوارشی که توسط لبها به خارج بازمی شود و در آن اندامهای مختلف مانند داندانها، زبان و شراع الحنک و غیره وجود دارد و غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیله ٔ لوله ٔ مخصوص وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن خارج می شود. (فرهنگ فارسی معین). کظم. عزلاء. فم. فوه. فیه. فو. فاه. فوهه. فقم. (منتهی الارب):
دو جوی روان در دهانش ز خلم
دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم.
شهید بلخی.
دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته
جهان بر من چو یک پسته بدان بسته دهان دارد.
شهید بلخی (از لغت نامه ٔ اسدی).
تن از خوی پر آب و دهان پر زخاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک.
فردوسی.
دهان گر بماند ز خوردن تهی
از آن به که ناساز خوانی نهی.
فردوسی.
شعر ژاژ از دهان من شکر است
شعرنیک از دهان تو پینو.
طیان (از لغت فرس اسدی).
از دهان تو همی آید غساک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.
طیان.
چه چیز است آن رونده تیغ خسرو
چه چیز است آن بلالک تیغ بران
یکی اندر دهان حق زبان است
یکی اندر دهان مرگ دندان.
عنصری.
آنکه دهانت بدو نکو شود و تر
خشک شود گنده زو ز بیم دهانم.
ناصرخسرو.
دهان صبا مشک نکهت شد از می
به بوی می اندر صبا می گریزم.
خاقانی.
از آدمی چه طرفه که ماهی در آب نیز
جان را ز حرص در سر کار دهان کند.
خاقانی.
دهان جهان ناله ٔ آز داشت
به در سخاوت بینباشتش.
خاقانی.
- امثال:
دهانت را جمع کن، دشنام گونه که کسی را گویند یعنی ترا نرسد که این ناسزا مرا گویی. (یادداشت مؤلف).
دهان مرا باز مکن، از شدت و حدت خود بکاه و گرنه آنچه را که از عیوب تو دانم علنی گویم. (یادداشت مؤلف).
لقمه را به اندازه ٔ دهانت بردار. (یادداشت مؤلف). به اندازه ٔ دهانت حرف بزن، دشنام گونه ای که گوینده را گویند که این گفتار ترا نزیبد. (یادداشت مؤلف).
دهان تو کلیدانیست هموار
زبان تو کلید آن نگهدار.
پوریای ولی (از امثال و حکم).
- از دهان افتادن، غیر مأکول شدن غذا. (از فرهنگ لغات عامیانه).
- || از جریان و از افواه افتادن. (فرهنگ لغات عامیانه).
- از دهان پریدن، از دهان در رفتن. سهواً و بی اراده گفته شدن. (یادداشت مؤلف).
- از دهان مار برآمدن، (یا بیرون آمدن)، کنایه است از راستی که هیچ کجی در وی نباشد. (از آنندراج) (ازبرهان). کاری را به راستی کردن به نحوی که هیچ کجی در آن نباشد. (ناظم الاطباء).
- از دهان مار بیرون آمده، لطیف و راست. (مؤید الفضلاء).
- انگشت ندامت یا حسرت به دهان بودن یا داشتن، پشیمانی یا حسرت چیزی را خوردن:
آمد و راست به بالین من آن سرو نشست
همچو شمعش سر انگشت ندامت به دهان.
شریف آملی (از آنندراج).
- به دهان کسی نگاه کردن، پیروی از گفته یا اراده ٔ او کردن. (از یادداشت مؤلف).
- به دهانها افتادن، بر سر زبانها افتادن. فاش شدن. آشکار شدن و به گوش همه رسیدن راز کسی. (یادداشت مؤلف).
- پسته دهان، که دهانی خندان و کوچک چون پسته دارد:
در هیچ بوستان چو تو سروی نیامده ست
بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن.
سعدی.
و رجوع به ماده ٔ پسته دهان شود.
- حدیث یا سخن کسی را بر دهان آوردن، از آن کس سخن گفتن. سخن آن کس بر زبان راندن:
شکر به شُکر نهم در دهان مژده دهان
اگر تو باز برآری حدیث من به دهان.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 723).
تو دشمن تری کاوری بر دهان
که دشمن چنین گفت اندر نهان.
سعدی.
- حرف به دهان کسی گذاشتن، به او گفتن که بگوید. بر او فروخواندن گفته ای در دفاع نفع خود. (یادداشت مؤلف).
- در دهان شیر رفتن و آمدن، کنایه است از خود را به کاری بس خطرناک انداختن و از آن پیروز و سالم بدرآمدن. (یادداشت مؤلف).
- در دهان کسی آب آمدن، دهان او آب افتادن. با شنیدن یا دیدن چیزی بدان اشتیاق پیدا کردن. (از یادداشت مؤلف):
نام تو چون بر زبان می آیدم
آب حیوان در دهان می آیدم.
خاقانی.
- دهان باز کردن، دهن گشادن. گشودن دهان: از شره دهان باز کرد تا آن را بگیرد. (کلیله و دمنه).
- || به مجاز چشم طمع داشتن. چشم طمعدوختن. طمع ورزیدن در چیز. (از یادداشت مؤلف):
دهان باز کرده ست بر ما اجل
تو گویی یکی گرسنه اژدهاست.
ناصرخسرو.
- || کنایه است از حرف زدن و به تکلم درآمدن. آغاز سخن گفتن کردن. (یادداشت مؤلف):
صدف وار گوهرشناسان راز
دهان جز به لؤلؤ نکردند باز.
سعدی.
- امثال:
پسته ٔ بی مغز چون دهان باز کندرسوا گردد. (امثال و حکم دهخدا).
- دهان بازماندن، کنایه از حیران و سراسیمه ماندن. (آنندراج):
شه که دید آن جمال نورانی
بازماندش دهان ز حیرانی.
امیرخسرو (از آنندراج).
- دهان به دهان کسی گذاشتن، با او چون کفوی مجادله کردن. با پست تر از خودی بد گفتن و از او شنیدن. (یادداشت مؤلف).
- دهان پشت، منفذ سفلی را گویند که سوراخ ماتحت باشد. (از برهان) (از آنندراج). مقعد وسوراخ عقب. (از ناظم الاطباء).
- دهان تر کردن، رفع عطش کردن با آب و می و جز اینها:
بگفتا نه آخر دهان تر کنم
که تا جان شیرینش در سر کنم.
سعدی (بوستان).
- دهان خاک و گیاه خشک شدن، خشکسالی پدید آمدن. بر اثر نبودن بارندگی قحطسالی شدن:
همان بد که تنگی بد اندر جهان
شده خشک خاک و گیا را دهان.
فردوسی.
- دهان خشک، دهان خشکیده، که آب دهانش خشکیده باشد. تشنه:
دهان خشک و دل خسته ام لیکن از کس
تمنای جلاب و مرهم ندارم.
خاقانی.
- || کسی که خوف و هراس بر او مستولی شده باشد. (لغت محلی شوشتر).
- || حال عاشق در وقت دیدن معشوق. (لغت محلی شوشتر).
- دهان دریده، کنایه از هرزه گوی و پوچ گوی.
- || به اضافت صفت دهان است. (آنندراج):
بسیار زخم هاست که خاک است مرهمش
نتوان به رشته دوخت دهان دریده را.
صائب.
و رجوع به ماده ٔ دهن دریده شود.
- دهان زدگی، حالت دهان زده. دهان زده بودن، دهان زدگی سگ، و لوغ کلب. (یادداشت مؤلف).
- دهان شستن از چیزی، از آن چیز بکلی صرف نظر کردن. قطع نظر کردن از آن:
گفتی که دهان به هفت خاک آب
از یاد خسان بشوی شستیم.
خاقانی.
- دهان شمع، جزوی از شمع که شعله از آن خیزد چنانکه شعله ٔ او را زبان شمع گویند. (آنندراج).
- دهان ضیغم، کنایه از نقطه ٔ اول برج اسد است. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج).
- دهان فراخ، مجازاً شکم خوارگی. گلوبندگی. شکم بارگی. (یادداشت مؤلف).
- || توسعاً اسراف و تبذیر. (یادداشت مؤلف):
به گورتنگ سپارد ترا دهان فراخ
اگرت مملکت از حد روم تا خزر است.
کسایی.
- دهان کسی بازماندن، سخت متحیر و متعجب شدن. (یادداشت مؤلف).
- دهان کسی برای چیزی آب افتادن. (یا پر آب شدن یا گشتن)، از دیدن یا شنیدن محاسن آن بدان اشتیاق پیدا کردن. (یادداشت مؤلف). کنایه از حریص شدن و طمع کردن. (آنندراج):
گلت چون با شکر همخواب گردد
طبرزد را دهان پر آب گردد.
نظامی.
حدیث تیغ تو هرجا که در میان آید
دهان زخم شهیدان پر آب می گردد.
صائب (از آنندراج).
- دهان کسی پرخشخاش گشتن، خاموش گشتن وی:
ز عدلش ذره ذره فاش گشته
دهان فتنه پرخشخاش گشته.
امیرخسرو (از آنندراج).
- دهان کسی چاک و بست نداشتن، کنایه است از ناتوانی او در رازداری.
- دهان کسی یا حیوانی را بستن، از گفتار یا آوا کردن بازداشتن. مانع از سخن گفتن و صدا کردن او شدن. (از یادداشت مؤلف):
مردم یافه سخن را نتوان بست دهان. فرخی.
سگ دیوانه ٔ ضلالت را
هم سگان درش دهان بستند.
خاقانی.
- || با دادن پاره و نواله او را خاموش کردن.
- دهان گرم داشتن، گفتار گیرا و جالب داشتن. دارای لب و دهان خوش و زیبا بودن. (یادداشت مؤلف).
- دهان مهر کردن، دهن بستن. دهان بستن.
- || کنایه از سکوت و خاموشی گزیدن:
پس دهان دل ببند و مهر کن
پر کنش از باد کبر من لدن.
مولوی.
- زبان در دهان یکدیگر داشتن، همگی یک سخن و یک قول گفتن. هم زبان وهم قول بودن: این پدریان نخواهند گذاشت تا خداوند را مرادی برآید... و همگان زبان در دهان یکدیگر دارند. (تاریخ بیهقی).
- شیرین دهان، که دهانی شیرین و شکرین دارد. کنایه از خوش سخن و زیبادهان:
توبه را تلخ می کند در حلق
یار شیرین دهان شورانگیز.
سعدی.
و رجوع به ماده ٔ شیرین دهان شود.
- گنده دهان، با دهان بدبوی.
- || دهان بد بوی:
معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر
زآن گنده دهان توو زان بینی فزغند.
عماره.
- مزه ٔ دهان کسی را فهمیدن، مقصود او را از گفته ٔ او فهم کردن. (امثال و حکم دهخدا). درک کردن نیت و مقصود وی. فهمیدن میل و اراده ٔ او.
- یک دهان خواندن، قطعه ای کوتاه به آواز خواندن.
|| سوراخ و مدخل در ظرفها؛ دهان مشک. دهان بطری. (یادداشت مؤلف). مدخل و جوف هر چیزی. (ناظم الاطباء). || فرورفتگی تیر که به زه پیوندد. (یادداشت مؤلف). دهانه ٔ تیر. دهان سوفار. دهانه ٔ سوفار:
دهان تیر چنان بازمانده از پی چیست
اگر نشد به جگر گوشه ٔ عدوت آزور.
کمال اسماعیل.
|| دهانه. دهنه ٔ فرنگی. زاج سبز. (یادداشت مؤلف).
- دهان فرنگی، دهنه ٔ فرنگی. زنگار معدنی. (از یادداشت مؤلف):
چنانکه تا به قیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
و رجوع به دهنه شود. || (اصطلاح عرفانی) صفت متکلمی. || اشارت و انتباهات الهی. (فرهنگ فارسی معین).
- دهان کوچک، نزد صوفیه صفت متکلمی را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون).

دهان. [دِ] (ع مص) کم شیر گردیدن ناقه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).

دهان. [دَ] (اِخ) دهی است از بخش سراوان شهرستان سراوان بلوچستان در 18هزارگزی خاور سراوان. سکنه ٔ آن 200تن می باشد. آب آن از قنات. ساکنین از طایفه ٔ میرمراد زائی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

دهان. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان بنت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار. واقع در 69هزارگزی باختر نیکشهر. سکنه ٔ آن 500 تن می باشد. آب آن از رودخانه. ساکنین: از طایفه ٔ شیرانی بنت هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

دهان. [دَهَْ ها] (ع ص) عصار یعنی کسی که از مواد نباتی روغن می گیرد و یا می فروشد. (ناظم الاطباء). روغن گر. (یادداشت مؤلف). || روغن فروش و روغن دارنده و مالنده ٔ روغن. (از لغت محلی شوشتر). || کنایه از کسی که مداهنه و مسامحه در امور کند. (لغت محلی شوشتر).

دهان. [دِ] (ع اِ) ج ِ دُهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ دهن به معنی روغن و باران ضعیف که روی زمین را تر کند. (از آنندراج). || ج ِ دهنه، به معنی پاره ای از روغن. (آنندراج). || پوست سرخ. (از کشاف اصطلاحات الفنون). چرم سرخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ادیم (چرم سرخ). (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 49). || (اصطلاح تصوف) در اصطلاح سالکان عبارت است از سرخیی که ادراک هیچ مدرکی بدان نرسد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).


پرنده

پرنده. [پ َرَ / رْ رَ دَ / دِ] (نف) طَیر. طائر. طائره. مُرغ. مقابل چرنده: و از درختان میوه ها پدید می آید و همه بزیر میریزد و خشک میشود و هیچ خریدار نباشد نه چرنده و نه پرنده. (قصص الانبیاء). و مر باز راحشمتی است که پرندگان دیگر را نیست. (نوروزنامه).
نبد هیچ پرنده را جایگاه
ز تیر و ز گرد خروشان سپاه.
فردوسی.
نماندند بسیار و اندک بجای
ز پرنده و مردم و چارپای.
فردوسی.
|| پروازکننده. طیار. که پرواز کند بپر: عقاب پرنده و شیر شکاری. (تاریخ بیهقی).
به نخجیر یوزان و پرّنده باز
می مشک بوی و بتان طراز.
فردوسی.
چو با مرغ پرّنده نیرو نماند
غمی گشت و پرها بخوی درنشاند.
فردوسی.
ز درنده شیران زمین شد تهی
به پرنده مرغان رسید آگهی.
فردوسی.
- پرندگان، ج ِ پرنده. مرغان و جز آنها که پر دارند. مقابل چرندگان.
- پرنده ٔ چراغ، فَراشه. پروانه. پروانه ٔ چراغ.
|| (اِ) سیماب.

تعبیر خواب

دهان

دهان در خواب دیدن، کلید کارها و خاتمه وی است و هر چه از دهان بیرون آید، تاویل آن بر جوهر کلام است، اگر نیکو است. اگر بدو هر چه در دهان شود، از جوهر روزی است و آن چه از غذا در دهان شود، صلاح دین او است. اگر بیند که به کراهت چیزی در دهان او است، چنانکه خوردن آن به دشواری توانست، دلیل بر سختی و رنج کند در معیشت. اگر آن چه در دهان او بود شیرین است و در گلو به آسانی شد، دلیل کند بر راحت و خوشی در معیشت. - حضرت دانیال

اگر بیند که از دهان وی کرم یا جانوری بیرون آمد، دلیل که یکی از عیالان او از او جدا شود به مرگ یا زندگانی. اگر بیند که از دهان او پلیدی بیرون آمد، دلیل که کارش که برای مردم است به سبب منت نهادن باطل شود. اگر بیند که از دهان او بوی خوش آمد، دلیل که مردمان بر وی ثنا گویند. اگر بیند بوی ناخوش آمد، تاویلش به خلاف این است. اگر بیند که از دهان او مروارید بیرون می آید و مردمان برگرفتند و او هیچ برنگرفت، دلیل که مردمان از علم او بهره مند شوند و او را هیچ منفعت نباشد. اگر بیند که از دهان خود پلیدی می انداخت و مردمان از وی می گریختند، دلیل که شاعر است و مردمان را هجو کند. اگر بیند که کسی بر دهان او مهر نهاد و ندانست که کیست، دلیل که در میان خلق رسوا شود. اگر کسی بیند که چیزی از دهان وی بیرون آمد، دلیل که سخنی گوید. اگر بیند که چیزی نیکو در دهان گذاشت، دلیل که روزی حلال یابد. اگر بیند که چیزی پلید دردهان گذاشت، دلیل که روزی حرام خورد. اگر بیند که او را دهان درده می آید، چنانکه عادت مردم است، دلیل که از کسی شکایت کند. - اسماعیل بن اشعث

اگر بیند دهان وی سخت بسته است، دلیل که هلاک شود، یا بیمار شود، یا اجلش نزدیک آمده باشد. اگر بیند که دهان او فراخ شده است، چنانکه طعام بسیرا در وی می گنجید، دلیل است به قدر آن وی را نعمت و روزی رسد. - محمد بن سیرین

اگر کسی به خواب دهان خود را نیکو بیند، دلیل که سخنهای نیکو شنود. اگر دهان خود را کج بیند یا سست یا زشت، دلیل است که سخنهای زشت شنود و به هیچ کار نیاید. اگر کسی بیند که گوشت دهان او بیفتاد، دلیل که او را زیانی رسد. اگر بیند که از دهانش خون بیرون می آمد، دلیل که از کسی گفتگوی به خصومت شنود. اگر بیند که بدان خون شلوار او آلوده بود، دلیل که داوری آن از جهت زنان باشد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

دیدن دهان در خواب بر هفت وجه است. اول: منزل و خانه. دوم: خزانه. سوم: گشایش کارها. چهارم: مال. پنجم: حاجت. ششم: وزیر. هفتم: دربان. - امام جعفر صادق علیه السلام


پرنده

اگر بیند پرنده داشت و از دست او بپرید و دیگر بار به دست او آمد، دلیل که حاجت او روا شود. اگر بیند پرید، دلیل که بعضی از مال او برود. - محمد بن سیرین
تعبیر خواب پرنده نمایانگر اهداف، آرزوها و امیدهای فرد بیننده خواب است. آرزوهایی که نیازمند رهایی از قید و بند هستند به صورت پرنده در خواب مشاهده می‌شوند.
دیدن پرنده در خواب سمبل رهایی از قید و بندهای فرد بیننده خواب است. در تعبیر خواب اسلامی تفسیر خواب پرندگان بر اساس نوع گوشت (حلال و حرام) تعبیر می‌گردند.
بنا به گفته تونی کریسپ مولف کتاب فرهنگ تفسیر رویا تصویر پرندگان در خواب بیانگر موضوعات زیر است:
پرنده: تخیل، شهود، ذهن، رهایی از قید و بندها، افکار یا امیدها و آرزوهای پنهان، اشتیاق برای رفتن به فراسوی محدودیت‌ها و مرزها، آگاهی گسترش یافته در رویا به صورت پرنده بزرگی که توان پرواز در ارتفاع بالا را دارد نشان داده می‌شود، زیرا آگاهی و هشیاری گسترده مانند منظره وسیع‌تر از بالا به زمین است. البته نزدیک شدن بدین حالت ممکن است ترسناک یا حتی دردناک باشد، گسترش دیدگاه‌های ما، پلی میان جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و با حواس پنج گانه آن را درک می‌کنیم و دنیای عمیق تر شهود، بصیرت و شور ناخودآگاه مصادیق دیگر دیدن پرندگان در رویا هستند.
کارل گوستاو یونگ می‌گوید:
دیدن پرنده در خواب، نمادی از اهداف، آرمان‌ها و امید هاست. خواب دیدن پرنده‌ای که صدا می‌کند و یا پرواز می‌کند، بیانگر لذت، هارمونی، وجد، تعادل و عشق است. بیانگر نگاهی روشن به زندگی است. شما یک آزادی روحانی و روانشناسی را تجربه می‌کنید. مثل این است که باری از شانه هاتان برداشته شده است.
خواب دیدن پرنده‌ی مرده یا پرنده‌ای که دارد جان می‌دهد، بیانگر ناامیدی است. شما نگران مسائلی هستید که در ذهنتان می‌گذرد.
خواب دیدن پرنده‌هایی که حمله می‌کنند به این معنی است که شما به چند جهت کشیده می‌شوید (تحت فشارید نمی‌توانید تصمیم بگیرید) شما تضادی با روحیاتتان را تجربه می‌کنید. اگر پرنده‌ها تلاش کنند که وارد خانه شوند، بیانگر این است که مسیر مطلوبتان را در زندگی پیش نگرفته اید. دیگران در زندگی تان دخالت می‌کنند و در مسیر زندگی تان سرک می‌کشند.
دیدن تخم پرنده در خواب، نماد پول است
دیدن جوجه از تخم بیرون زدن در خواب، نمادی از موفقیتی است که تاخیر دارد
دیدن لانه پرنده در خواب، نمادی از استقلال، پناه و امنیت است. شما نیاز به چیزی یا جایی امن دارید که به آن برگردید. تعبیر دیگر این است که ممکن است بیانگر تلاشی موفق، فرصت‌های جدید و شانس باشد.
دیدن لانه پرنده در خواب، نمادی از فصل بهار است. زمان یک شروع تازه یا جدید است. تعبیر دیگر این است که لانه پرنده در خواب ممکن است قیاسی از خانه خودتان و ملجا روحانی شما باشد. خواب به شما می‌گوید که با بخش روحانی خود هماهنگ‌تر باشید و روی گسترش و توسعه‌ی آن کار کنید.
خواب دیدن اینکه نوک پرنده در گردنتان گیر کرده است بیانگر این است که شما خیلی غیبت کرده اید (مورد غیبت واقع شده اید)
دیدن قفس پرنده در خواب، بیانگر از دست دادن آزادی است. شما حس می‌کنید که گیر کرده اید و قادر نیستید که خودتان را به طور کامل ابراز کنید.
تعبیر خواب پرنده
منوچهر مطیعی تهرانی گوید: پرندگان حلال گوشت بهتر از پرندگانی هستند که گوشتشان در مذهب ما حرام شده و پرنده زنده بهتر از پرنده مذبوح است و به همین نحو پرنده خوش نقش بهتر است از پرندگان یک رنگ یا پرندگانی که رنگ نامطلوب و غیر طبیعی دارند. اگر در خواب دیدید که پرنده ای دارید به مراد دل خود می‌رسید بخصوص اگر پرنده خوش رنگ و خوش آواز باشد. این گویای رسیدن به نهایت مراد است و مبارک خوابی است.
ابن سیرین می‌گوید:
اگر ببینی به هوا پریدی و پرنده‌ای را گرفته‌ای، زن خود را رها می‌کنی و زن دیگری می‌گیری.
اگر ببینی پرنده‌ای داری و از دست تو پریده، ولی دوباره روی دست تو نشست، حاجت و خواسته تو برآورده می‌شود، ولی اگر ببینی پرید و بازگشت نکرد، قسمتی از مال و اموالت را از دست می‌دهی
لوک اویتنهاو می‌گوید:
پرنده: ملاقاتی خوشایند
پرنده در حال پرواز: خبرهای خوش
بدام انداختن پرنده: غم و غصه
تخم پرندگان: ارث
لیلا برایت می‌گوید: دیدن پرندگان در خواب، نشانه‌ی موفقیت در انجام کارها است. اگر پرنده‌ای را ببینید که بر روی تخم خود نشسته، به این معنا است که به اهدافتان می‌رسید.
تعبیر خواب صدای پرندگان
محمدبن سیرین گوید: اگر ابن سیرین می‌گوید: اگر ببینی پرنده‌های فراوانی در جایی بانگ و فریاد و هیاهو می‌کنند، مصیبتی به وجود می‌آید.
ابراهیم کرمانی می‌گوید: اگر ببینی جوجه‌های پرنده بانگ و فریاد می‌کند، تعبیرش این است که ماتم و مصیبت بوجود می‌آید.
تعبیر خواب پرنده فروشی
مطیعی تهرانی: اگر خود را در پرنده فروشی مشاهده کردید و آن پرندگان به شما تعلق نداشتند و حتی نمی‌توانستید یکی از آن‌ها را تصاحب کنید موردی پیش می‌آید که از مشاهده کامروائی دیگران حسرت می‌خورید همان طور که در مورد پرواز پرستوها در آسمان گفته شد.
تعبیر خواب جوجه پرنده
مطیعی تهرانی: اگر پرنده را با جوجه دیدید صاحب فرزند می‌شوید و اگر چندین پرنده داشتید به مراد می‌رسید و کام شما از چند جهت روا می‌گردد. اگر پرنده ای داشتید که پرید و شما هم به دنبالش رفتید مجذوب می‌شوید یا به سفر می‌روید و اگر این پرنده رفت و باز نگشت به نوشته مجلسی زیان می‌بینید و محتمل خسارت می‌شوید.
تعبیر خواب جغد، کرکس و گنجشک
مطیعی تهرانی: اگر ببینید جغد یا کرکسی از دست شما پرید و رفت بلائی از شما دور می‌شود. گنجشک دوست مزاحم و وراج است.
تعبیر خواب پرنده در قفس
لوک اویتنهاو:
پرندگان در قفس: خبر رسیدن از سوی فرزندان
پرنده نشسته: سوگ
تعبیر خواب پرنده زیبا
آنلی بیتون می‌گوید:
دیدن پرندگان با بالهای زیبا در خواب، نشانه خوشبختی است.
اگر زنی در خواب پرندگانی زیبا ببیند، نشانه آن است که بزودی همسری دلخواه و ثروتمند خواهد یافت.
دیدن پرنده در خواب به روایت آنلی بیتون
اگر درخواب پرندگانی با بال‌هایی ریخته و خاموش ببینید، نشانه رفتار ظالمانه اغنیا با مردم فقیر است.
دیدن پرنده ای زخمی در خواب، نشانه آن است که برای فرزند گمراه خود تأسف خواهید خورد.
دیدن پرندگان در حال پرواز، نشانه خوشبختی و پایان وضع نامطلوب زندگی.
گرفتن پرندگان در خواب، نشانه رسیدن به خواسته‌هاست.
اگر کشاورزی خواب ببیند پرندگان را با تفنگ شکار می‌کند، نشانه محصول کم و اوضاع نابسامان است.

فرهنگ فارسی هوشیار

پرنده

(اسم پریدن) هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر. جمع: پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده. ) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده.

معادل ابجد

دهان پرنده

321

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری